رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

زندگی مامان وبابا

سفر به گنبد

وااای واقعا خیلی عکس و خاطره هست که برات بزارم ولی وقت نمیکنم هم سرمون شلوغه هم توی خونه اینترنت نداریم و حتما باید تو مزون برات ثبت کنم واسه همین خیلی روی هم تلنبار شدن و مجبورم یه سریارو بزارم و عکسای تک تو بعدا آپ کنم با یه موضوعه عکسهای جامانده فکرکنم چهارمین موضوع عکسهای جامانده بشه خوووب بریم سراغ عکسهای گنبد توی مردادماه بودکه مامان شهناز گفت ننه (مامان مامان جون)حالش زیاد خوب نیست و میخواست بره تا مامانش و ببینه و منم خیلی دلم میخواست برم تا ننه رو ببینم خلاصه با کلیییی اصرار به بابایی برای اولین بار یه سفر طولانی بدون بابایی رفتیم که تقریبا 10 روزی شد و خیییییلی دلمون واسه بابایی تنگ شده بود بابا علاقه خیلی زیادی به ننه دار...
19 مهر 1393

عکسهای جامونده

چند تا از عکسهاتم جامونده که برات میزارم چون تک تک شون خاطرست یه شب حوصلمون سررفته بود بابابایی رفتیم آبمیوه خوردیم و تو ام بستنی خوردی من خیلی این عکستو دوست دارم اینجاام با مامان اومدی مزون و خیلی شیک وایستادی اینجاام داریم میریم خونه عمه فریبا با عزیزو عمه هات و ماهانی و خیلی سعی کردم که یه عکس خوب ازتون بگیرم و بلاخره موفق شدم راستی اونروز گوشتم تو محل عمه اینا سوراخ کردیم ینی قصدمون از رفتن به اونجا سوراخ کردن گوش شما بود که انقدر بابات مارو ترسونده بود که اگه چیزیت بشه یا اگه چرک کنه یا اگه اذیت بشی و.... خلاصه با ایل و تبار بابایی رفتیم  تا گوش عزیز دردونشو سوراخ کنیم ...
3 مهر 1393

سرزمین عجایب

سلاااام به همه خواننده های وبلاگ رها جون چند وقتی بود که مامان رها  سرش شلوغ بود و تنبلی میکرد و هیچ مطلبی نذاشته بود مرسی  از همتون که سراغمون و گرفته بودین و حالا کلی خاطره و عکس هسسست که باید همشو نو بزارم و خییییلی سخته وقتی که همش تلمبار می شه ایشاله کم کم همشو ن و برات میزارم چون دلم نمیاد یه سریاشونو حذف کنم و برات نزارم اینجا سرزمینه عجایبه که تو خیلی اینجارو دوست داری و ماام هروقت وقت کنیم میاریمت ایندفه با مامان جون و دایی و زندایی اومدیم و خیلی خوش گذشت عکسا کیفیت نداره چون با گوشی انداختیم و نور هم خوب نبود ولی همینم باشه بهتر از نبودنشه     ...
3 مهر 1393
1